کد مطلب:277063 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:211

ظهور حضرت مهدی از دیدگاه صحابه و تابعین
اگر ما از این قرن خودمان ـ كه قرن چهاردهم هجری، و عصر برخوردها، تضادها، و ستیز مكتبها و تمدّنهاست ـ بگذریم، و بخواهیم این مسأله را تا عصر رسالت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مورد بررسی قرار دهیم، می بینیم كه اصل مسأله مهدویّت و



[ صفحه 32]



ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در چهارده قرن گذشته، بین تمام مسلمانان مطرح بوده است، و صحابه بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و تابعین، و سپس تابعین تابعین، و سایر طبقات روات، از آن زمان تا به امروز، روایات مربوط به آن حضرت را با تمام مشخّصات، اوصاف و نشانه ها روایت نموده، و علما و محدّثان بزرگ اسلامی نیز آنها را در كتابهای خود گردآوری نموده، و حتّی برخی از آنان در این خصوص كتابهای مستقلّی تألیف كرده اند.

بسیاری از شخصیّتهای سرشناس علمی، ادبی و سیاسی نیز ایمان و عقیده خود را نسبت به این موضوع، در اشعار و كتاب ها اظهار داشته اند و در موارد متعدّدی اصالت این عقیده را مورد تأیید قرار داده، و در فرصت های مناسب سخنانی در این رابطه ابراز داشته اند كه در كتب تاریخ ثبت گردیده تا در اختیار آیندگان قرار بگیرد.

در این زمینه، شواهد بسیار زیادی از كتب حدیث، تاریخ، تفسیر، لغت، جغرافی، رجال، عقاید، كلام، و حتّی شعر و ادب ـ از عربی و فارسی ـ در دست داریم كه نشانه اصالت مهدویّت و حقیقت این اعتقاد بزرگ اسلامی است. اینك قسمتی از آنچه كه در این زمینه از شخصیتهای علمی، ادبی و سیاسی نقل شده، می آوریم:

ابن عبّاس می گوید:

«شبها و روزها سپری نمی شود ـ جهان به پایان نمی رسد ـ جز این كه جوانی از ما اهل بیت زمام اُمور را به دست می گیرد كه دستخوش فتنه ها نمی شود و خود فتنه بر نمی انگیزد.

گفته شد: چگونه است كه پیر مردان شما از آن محروم می شوند و جوانان شما به آن می رسند؟!

گفت: آری! این امانت خدا است، به هركس بخواهد عطا می فرماید». [1] .

ممكن است كسی خیال كند كه ابن عبّاس، شخص دیگری غیر از حضرت مهدی (علیه السلام) را قصد كرده است، ولی روایات صریحی كه مكرّراً از او نقل شده، آن را توضیح می دهد كه منظور، همان مهدی موعود (علیه السلام) است. [2] .



[ صفحه 33]



عبداللّه بن عمر می گوید:

«مهدی (علیه السلام) كسی است كه حضرت عیسی (علیه السلام) از آسمان بر او نازل می شود و پشت سر او نماز می خواند». [3] .

عثمان بن عفّان می گوید:

«از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم كه می فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند كه نُه نفر آنها از فرزندان حسین (علیه السلام) هستند. و مهدی این اُمّت از ما ـ اهل بیت ـ است.

هركس كه بعد از من به آنها تمسّك جوید، به ریسمان الهی تمسّك جسته، و هركس از آنها دوری گزیند، از خدای تعالی دوری گزیده است». [4] .

حذیفة بن یمان می گوید:

«از پیامبر اكرم شنیدم كه فرمود: وای بر این اُمّت از دست پادشاهان ستمگری كه بندگان خدا را می كشند و آنها را می ترسانند... هنگامی كه خداوند اراده كند كه عظمت و عزّت اسلام را باز گرداند همه ستمگران سركش و عنود را هلاك می سازد كه او بر هرچه بخواهد، قادر است. او این امّت را پس از آن كه تباه شده اند، اصلاح می كند. ای حذیفه! اگر از عمر دنیا جز یك روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدری طولانی می سازد تا این كه مردی از اهل بیت من جهان را مالك شود، و اسلام را آشكار و ظاهر گرداند، و خداوند هرگز در وعده خود تخلّف نمیورزد». [5] .

طاووس یمانی می گوید:

«بسیار دوست داشتم كه نمیرم تا آن كه زمان حضرت مهدی (علیه السلام) را درك كنم، زیرا در آن زمان به پاداش نیكوكاران افزوده می شود، و از گناه گنه كاران جلوگیری می شود، و آن حضرت مال را به فراوانی بخشش می كند، و بر مسئولین كشوری بسیار سخت می گیرد، و بر بی نوایان بسیار رؤوف و مهربانست». [6] .



[ صفحه 34]



ابن سیرین می گوید:

«به طور قطع، حضرت مهدی (علیه السلام) بر بسیاری از پیامبران برتری دارد». [7] .

كعب الاحبار می گوید:

«من مهدی (علیه السلام) را در اسفار ـ كتابهای ـ همه پیامبران می یابم، كه در داوری او هیچ ستم و تباهی وجود ندارد». [8] .

همو در جای دیگری می گوید:

«مهدی قائم (علیه السلام) كه از نسل علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است در اخلاق و اوصاف، شكل و سیما، هیبت وشكوه چون عیسی بن مریم (علیه السلام) است. خدای تعالی آنچه به پیامبران داده، به او نیز با اضافات بیشتری خواهد داد». [9] .

صعصعة بن صوحان می گوید:

«آن شخص بزرگواری كه حضرت عیسی (علیه السلام) پشت سر او نماز می گزارد، دوازدهمین نفر از عترت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و نهمین نفر از فرزندان امام حسین (علیه السلام) است. اوست خورشید فروزانی كه از مغرب طلوع می نماید، در بین ركن و مقام ـ در كنار كعبه ـ ظاهر می شود، و زمین را ـ از وجود ستمگران ـ پاك می سازد، و ترازوی عدل را برقرار می نماید، به طوری كه هیچ فردی به فرد دیگری ستم نخواهد كرد». [10] .

زید شهید (رضی الله عنه) می فرماید:

«خداوند به وسیله ما شناخته می شود، و به وسیله ما پرستیده می شود، و ماییم راهنمایان به سوی خدا. محمّد مصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) از ماست. علی مرتضی از ماست. و مهدی، قائم این اُمّت، از ماست... خداوند او را بعد از امامت امامان معصوم (علیهم السلام) ظاهر می گرداند، و او دنیا را پر از عدل و داد می كند همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است». [11] .

شعر حكیم بن عیّاش كلبی، شاعر بنی اُمیّه:

در بیشتر منابع تاریخی كه توسّط مورّخان عامّه تألیف شده نوشته اند كه: وقتی



[ صفحه 35]



جناب زید فرزند رشید امام چهارم، بر ضدّ حكومت جبّار هشام بن عبدالملك قیام كرد و سرانجام به شهادت رسید و پس از مرگ، بدنش را در كوفه به دار آویختند، حكیم بن عیّاش كلبی كه از دشمنان سرسخت خاندان نبوّت بود، این شعر را خطاب به بنی هاشم گفت:



صَلبنا لَكمْ زیداً علی جذعِ نَخلَة

وَلَم أرَ مَهْدیّاً عَلی الجذع یُصْلبُ



«زید انقلابی شما را بر تنه نخلی به دار آویختیم، و من فكر نمی كنم كه مهدی بر تنه نخل آویخته شود».

مقصود شاعر این است كه آن مهدی كه ظهور می كند، فاتح همه كشورها می شود و بر تمام ممالك مستولی می گردد، پس چگونه ممكن است جناب زید كه بر تنه نخل به دار آویخته شد، مهدی موعود باشد؟!!

بعضی از مورّخان عامّه و برخی از همفكرانشان از منحرفان و روشنفكرها، این شعر را دلیل بر افسانه بودن مسأله مهدویّت گرفته اند، در صورتی كه همین شعر دلیل بر واقعیّت داشتن مسأله مهدویّت است، زیرا همین شعر كه در اوایل قرن دوّم هجری گفته شده است به خوبی گواه بر این مطلب است كه حتّی متعصّبان بنی اُمیّه نیز می دانستند كه مهدی موعود (علیه السلام) ازدودمان رسول اكرم (صلی الله علیه وآله وسلم) واز نسل مطهّر علی و فاطمه (علیهما السلام) است و همان گونه كه در روایات آمده است او بر ضدّ دولت های جبّار وخودكامه قیام می كند و پیروز می شود، و لذا این شاعر می گوید: اگر شما جناب زید را «مهدی» و نجات دهنده می دانید نمی بایست شكست بخورد و كشته شود، یعنی آنچه ما درباره مهدی (علیه السلام) شنیده ایم این نیست كه او مصلوب می شود.

بنابراین، آیا این شعر دلیل بر سابقه ذهنی مردم نسبت به مسأله مهدویّت است، یا نشانه افسانه بودن ظهور مهدی موعود؟ قضاوت با خواننده است. [12] .



[ صفحه 36]



گفتار منصور خلیفه عبّاسی:

سیف بن عمیره نقل می كند: روزی در نزد ابوجعفر منصور ـ خلیفه عباسی ـ بودم كه خود آغاز سخن كرد و به من گفت: ای سیف! به ناچار ندا كننده ای از آسمان به نام مردی از فرزندان ابوطالب ندا خواهد كرد.

گفتم: ای امیر! شما هم این مطلب را روایت می كنی؟

گفت: آری! به خدایی كه جان من در دست قدرت اوست كه من این موضوع را با دو گوش خود شنیده ام.

گفتم: من این حدیث را پیش از این نشنیده بودم.

گفت: ای سیف! این حدیث حقّ است، و چون چنین است ما سزاوارتریم كه آن را اجابت نماییم. بدان كه منادی به نام مردی از عمو زادگان ما ندا خواهد كرد.

گفتم: مردی از فرزندان فاطمه؟

گفت: آری، ای سیف اگر این مطلب را از محمّد بن علی ـ امام باقر (علیه السلام) ـ نشنیده بودم، آن را برای تو بازگو نمی نمودم، ولی گوینده محمّد بن علی (علیهما السلام) است، و در همه روی زمین كجا می توان كسی را مانند او پیدا كرد؟ [13] .

گفتار هارون الرشید:

سلیمان بن اسحاق ـ كه خود از بنی عبّاس و از نواده های عبداللّه بن عبّاس است ـ گوید: پدرم برای من نقل كرد كه روزی نزد هارون الرشید بودم كه از «مهدی» و عدالت او سخن به میان آمد، و سخن در این باره به درازا كشید.

آنگاه هارون الرشید گفت: گمان من این است كه شماها چنین می پندارید كه پدر من ـ مهدی عبّاسی ـ همان مهدی موعود است!! ولی من به شما می گویم كه پدرم از پدرانش، از ابن عبّاس، و او از پدرش عبّاس بن عبدالمطلب برای من نقل كرد كه پیامبر خطاب به عبّاس فرمود:

ای عمو! دوازده نفر ازفرزندان من امام خواهند بود. حوادث ناگواری روی خواهدداد، و روزگار بسیار سختی فراخواهد رسید، آنگاه مهدی (علیه السلام) كه ازفرزندان



[ صفحه 37]



من است ظاهر می شود، و خداوند امر او را در یك شب اصلاح می نماید، او سراسر زمین را پر از عدل می كند همان گونه كه پر از ستم شده است، آنگاه هر چه خدا بخواهد در زمین حكومت می كند. [14] .


[1] الملاحم والفتن، ص 343 و 344، ح 507 ؛ الحاوي و الفتاوي، ج 2، ص 48 و 58 ؛ منتخب الاثر، ص 163.

[2] رجوع شود به كتاب «الملاحم و الفتن سيد ابن طاووس»، ص 96 و 97، ح 64 و ص 135، ح 153 و ص 161، ح 211 و ص 177، ح 239 و 240، ح 460 و ص 345، ح 509.

[3] الملاحم والفتن، ص 180، باب 197، ح 245.

[4] كفاية الاثر، ص 93.

[5] بشارة الاسلام، ص 32، بحار الانوار، ج 51، ص 83، ح 28، ينابيع المودّة، ج 3، ص 298، غاية المرام، ص 700، و منتخب الأثر، ص 149.

[6] عقد الدرر، ص 143 ؛ و الملاحم و الفتن، ص 148، باب 151، ح 180.

[7] عقد الدرر، ص 149.

[8] همان، ص 41.

[9] بحار الانوار، ج 52، ص 226، ح 89، و غيبت نعماني، ص 146، باب 10، ح 4.

[10] الامام المهدي (عليه السلام)، ص 85، ح 12.

[11] بحار الانوار، ج 46، ص 201، ذيل حديث 77، والامام المهدي، ص 87، ح 22.

[12] ابن حجر عسقلاني شافعي در كتاب «الاصابه» ذيل ترجمه حكيم بن عيّاش كلبي جلد 1، صفحه 395، از «فوائد» كوكبي روايت نموده، كه همين حكيم بن عيّاش كلبي به سبب نفرين امام صادق (عليه السلام) با وضع عجيبي به هلاكت رسيد، و داستان هلاكت او از اين قرار است:

موقعي كه امام صادق (عليه السلام) شنيد كه اين شاعر اُموي اين گونه سخن سرايي كرده است، سخت منقلب شد، در حالي كه دستهايش از شدّت ناراحتّي مي لرزيد، آنها را به طرف آسمان بلند نموده، عرض كرد:

پروردگارا! اگر گوينده اين شعر دروغگوست، كلب خود را بر او مسلّط گردان.

طولي نكشيد كه دعاي امام (عليه السلام) مستجاب شد، و موقعي كه اين شاعر بي ايمان عازم كوفه بود در بين راه شيري به او حملهور شد و او را از پاي درآورد.

[13] عقد الدرر، ص 110، ارشاد مفيد، ص 337، كافي، ج 8، ص209، بحار الانوار، ج 52، ص288؛ والمهدي، ص 51.

[14] غاية المرام، ص 704، فرائد السمطين، ج 2،ص 329، باب 61 ؛ و الامام المهدي، ص 307.